ده سوال پنجم قدم اول

ادامه سوالات قدم اول

 

(سوال ۴۱)

اسلاید اول: آیا به خاطر تغییر احساساتم و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم عمل می کردم؟ در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟

اسلاید دوم: من برای رهایی از نگرانی، عصبانیت، تنهایی و به تعادل رساندن تمامی احساساتم، مواد مصرف می کردم. من فکر می کردم درونم خیلی ناآرام است و سعی داشتم با چیزی خارجی آن را آرام و به تعادل برسانم.

اسلاید سوم: از این رو اگر شاد بودم مواد می زدم تا شاد تر شوم، اگر غمگین بودم مواد می زدم تا فاز شاد بگیرم و در هر حالتی دنبال آخرین درجه آن حالت بودم و برای فرار از دلتنگی، بغض، افسرگی، حسادت و کینه و نهایتا عدم سلامت عقل به مصرف مواد رو آوردم.

کپشن: من وقتی عصبانی بودم بیشتر مصرف می کردم. وقتی خوشحال بودم، وقتی احساس بدبختی می کردم؟ وقتی خود کم بین بودم و تحقیر می شدم و در کل به هر بهانه ی احساسی ای بیشتر مصرف می کردم تا از خودم فرار کنم و برای بر طرف کردن مشکلاتم فقط مصرفم را بیشتر می کردم. من برای پر کردن خلاء درونی، برای فرار از ترسها، احساساتم و مخفی کردن آنها از مواد مخدر استفاده می کردم.

 

(سوال ۴۲)

اسلاید اول: آیا بیماری ام را با تمام گستردگی اش پذیرفته ام؟

اسلاید دوم: من معمولاً شناخت کمی از بیماری ام دارم و گاهی بجای پذیرفتن بیماری اعتیادم، دچار خودفریبی می شوم. به گونه ای که آگاهانه کاری را از روی وسوسه انجام می دهم و بعد یک اتیکت، “حالا تو بیماری” بر روی آن می چسبانم.

اسلاید سوم: در واقع من فهمیده ام که مصرف مواد بخشی از بیماری من بوده و بخش بزرگتر بیماری من نواقص اخلاقی و کمبودهای من است که با شرکت در جلسات و کارکرد قدم می توانم در مسیر بهبودی باشم. کپشن: من متوجه شده ام که بیماری ام دارای چهار بعد (روحانی، روانی، جسمانی و احساسی) می باشد که قسمت هایی از آن را شناخته ام و قسمت هایی را هنوز شناسایی نکرده ام. وقتی خوب به زندگی خود نگاه می کنم متوجه می شوم که هنوز بسیاری از قسمت های بیماری، اعتقادات، باورهای نادرست و رفتارهای معتاد گونه ام را نپذیرفته ام. من گاهی اوقات قدرت ویران گر بیماری و عجزم در مقابل آن را فراموش می کنم و شروع به جنگ می کنیم. خیلی اوقات نقش خود را در مسائل و مشکلات نمی پذیرم و دنبال نقش دیگران هستم و به دنبال این هستم که در همه مسائل حق با من است و از همه مهم تر اینکه برای توجیه رفتارهای بیمار گونه، خطا ها و اشتباهاتم بهانه و توجیه می آورم. زمانی که یک مسئله را بپذیرم (تسلیم و پذیرش) و نه فقط قبول کنم و آن را اقرار کنم دیگر نیازی به دست آویز، بهانه و جنگ کردن ندارم.

 

(سوال ۴۳)

اسلاید اول: آيا فكر می كنم كه می توانم هنوز هم با افرادی كه در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد كنم؟ آيا می توانم هنوز هم به همان مكان هایی كه می رفتم، بروم؟ آيا فكر می كنم عاقلانه است اگر مقداری مواد مخدر يا وسائل مصرف آن را در پیش خود نگه دارم تا باعث شود كه گذشته يادم نرود يا بهبودی خود را امتحان كنم؟ اگر آری، چرا؟

اسلاید دوم: خیر. اگر عوامل (توپ بازی، یار بازی و زمین بازی) را به درستی درک کرده باشم متوجه می شوم هر چقدر هم دانش و تجربه داشته باشم اما غول وسوسه، بزرگ تر از تجربه ماست

اسلاید سوم: پس چه بهتر رعایت کنیم و از دوستان مصرف کننده قدیم فاصله بگیریم و با دوستان بهبودی باشیم چرا که لغزش های گذشته من همه بخاطر جدی نگرفتن همین بازی بود.

کپشن: (یار بازی، توپ بازی و زمین بازی) بعضی مواقع من فکر می کنم با افراد، اشیاء و مکان هایی که بیماری و نواقصم را تحریک می کنند ارتباط داشته باشم با این تفکر که زمانی من کارم درست است که در شرایط مصرف قرار بگیرم اما مصرف نکنم و  بخواهم خودم، بهبودی ام و قدم ها را امتحان کنم. این باور غلط است و وقتی من خود را در شرایط قرار می دهم در واقع پلی برای برگشت به سوی مواد مخدر درست کرده ام. ممکن است مسائل بالا باعث نشود که مصرف کنم (نواقص، مواد مخدر و غیره) اما دچار وسوسه و اشتغال فکری می شوم و ممکن است دچار لغزش شوم‌.

 

(سوال ۴۴)

اسلاید اول: آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالی که پاک هستم با آن روبرو شوم ؟ اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟

اسلاید دوم: وقتی انبار توجیه و بهانه جویی من از گذشته خالی می شود و دستم برای نپذیرفتن بیماری به چیزی بند نباشد به آینده ی ندیده پناه می برم. مثلا ممکن است فکر کنم و نقشه بکشم که اگر اتفاقاتی مانند مرگ عزیزان،

اسلاید سوم : از دست دادن معشوق یا ورشکسته شدن مالی و خیانت اطرافیان رخ دهد من باید مصرف کنم و راه را برای بازگشت باز نگه دارم. من باید این شرایط را درک کرده و آنها را بپذیرم و فقط برای امروز را زندگی کنم و این نقاط بازگشت را آشکار کرده و از ذهن خود پاک کنم.

کپشن: بهانه و دست آویز، فکر یا وسیله ای است که باعث می شود تا مسیر فکری یا عملی من تغییر کرده و به بیراهه بروم. با روشن بینی که نسبت به بیماری ام و برنامه پیدا کرده ام سعی در این دارم که اگر هر اتفاقی برایم بیافتد آن را به مصرف مواد مخدر ربط ندهم. با این حال، بعضی شرایط خیلی دردناک هستند که تحمل آنها بسیار سخت است مثل مرگ عزیزان و یا ورشکست شدن و… که تا مدت ها فکر انسان را مشغول میکند. روشن بینی نسبت به برنامه این بهانه و دست آویزها را به حداقل می رساند و باید با اقرار آن در جلسات تاثیرات آن را به حداقل رساند. مواد  مخدر نه تنها مشکلی از من حل نخواهد کرد بلکه مشکلات مرا صد چندان می کند. شاید مشکلات، بخشی از زندگی مرا دچار مشکل کنند اما مواد مخدر می تواند تمام زندگی مرا مختل کند و زندگی ام را واقعاً غیر قابل اداره کند. من امروز به بهانه و دست آویزها توجهی نمی کنم و ایمان دارم که با خودمحوری نکردن و در راستای اصول بودن و مشورت کردن می توانم مشکلاتم را به حداقل برسانم و دیگر بهانه و دست آویزی به دست بیماری ام نمیدهم که مجبور باشم حتی فکر مصرف مواد مخدر را به ذهن خود راه بدهم چرا که “یکبار زیاد و هزار بارکم است.”

 

(سوال۴۵)

اسلاید اول: آیا فکر می کنم با مقداری زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی، قادر به کنترل مصرف خواهم بود؟

اسلای دوم: خیر، به قول یکی از دوستان بهبودی من خیارشور هستم و هیچ گاه خیار نمی شوم و عوض شدن شرایط زندگی یا عوض کردن شهر و کشور باعث این نمی شود که بتوانم مصرفم را کنترل کنم. هر اتفاقی بیفتد مهم نیست و من نباید مواد مخدر استفاده کنم.

اسلاید سوم: بهبودی طول و عرض نداشته و فقط باید در مسیر باشی. توفف مساوی است با عقب گرد در بهبودی. من کنترلی روی رفتار، احساسات و افکارم ندارم و اکثر رفتارهای من از سر اجبار است نه تصمیمات خودم. هیچ لذت کنترل شده ای جود ندارد و هر کاری که مغایر برنامه باشد نشانه رشد بیماری در من است.

کپشن: توهم کنترل مواد مخدر در سر همه ما معتادان است و این توهم سالها من را از مسیر بهبودی خارج کرده بود. فکرم دائم روی کم کردن و جایگزین کردن و مصرف کردن به همان اندازه که تعیین می کردم بود. فکرم می گفت: همین اندازه کافی است و بیشتر از این مصرف نکن و هزاران دلیل مبنی بر اینکه تو میدانی و میفهمی و میتوانی می آورد و این  در حالی بود که من با این افکار وسواس گونه ی خود کاملاً آشنا بودم. من نمی توانم هيچ نوع ماده ی مخدری را کنترل شده مصرف کنم و اگر در ذهنم دنبال راهی برای کنترل کردن مواد مخدر باشم مفهومش این است که هیچ شناختی از بیماری اعتیاد ندارم و لازم است دوباره روی اصول اوليه انجمن که همین قدم اول است تمرکز کنم.

 

(سوال ۴۶)

اسلاید اول: من هنوز به چه دست آویز یا بهانه ای چسبیده ام؟

اسلاید دوم: من برای مصرف مواد مخدر هیچ توجیه و بهانه و دستاویزی ندارم اما چیزهایی مثل خسته شدن از جلسات و یا قدم و یا این فکر که یک سری از اصول به دردم نمی خورد می توانم از بهبودی جدا شوم.

اسلاید سوم: بهانه ها و دستاویزها را می توانم با اصولی همچون مشورت، صداقت، تسلیم و روشن بینی رفع کنم.

چرا که صداقت با خود یعنی حذف تمام بهانه ها و دستاویز ها. صداقت با خود یعنی همان وجدان بیدار نهفته در من که هیچگاه به من دروغ نمی گوید.

کپشن: یادم باشد که بهانه و دستاویز ها فقط در رابطه با مصرف مواد مخدر نیست بلکه بهانه و دستاویز های مرتبط با نواقص بسیار مخرب تر و بدتر از بهانه‌های مصرف مواد است. امروز در بهبودی ام نیز می توانم دچار بهانه و دست آویز شوم و اگر نتوانم از هرگونه دست آویز و توجیهی دست بردارم ارکان بهبودی ام به خطر می افتد. دست برنداشتن از این راه های توجبه و بهانه جویی ما را از منافعی که این برنامه دارد، محروم می کند. ما می توانیم با تسلیم شدن خود را از شر تمام بهانه ها خلاص کنیم و فقط و فقط پس از آن است که در مسیر بهبودی باقی می مانم.

 

(سوال ۴۷)

اسلاید اول: آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم، از چه چیز آن می ترسم؟

اسلاید دوم: در اوایل پاکی ترس وجود دارد و تسلیم شدن از عجز و ناتوانی است اما با کارکرد قدمهای بعدی این ترس از بین می رود و به جای آن امید و اینکه تسلیم محض شوم هویدا می شود.

اسلاید سوم: تسلیم شدن باعث جستجوی مشورت می شود و اجازه حضور نیروی برتر در زندگی بیرون و درونم را می دهد و باعث می شود  از خودخواهی و خودپسندی دست بردارم.

کپشن: من قبل از اینکه لغزش کنم می ترسیدم چون مفهوم تسلیم برایم باز نشده بود و فکر می کردم تسلیم مساوی است با شکست و با داشتن این دیدگاه، غرورم اجازه نمی داد به تمرین صداقت و شهامت بپردازم. با این که به ظاهر می گفتم که در برابر رفتارهایم عاجزم ولی قلبی نبود.

اما دیدگاه امروزم درباره ی تسلیم این است که درست است که با تسلیم شدن آنچه را که مرا به اسارت اعتیاد درآورده از دست می دهم اما به من احساس آزادی می بخشد.

تسلیم شدن لذتهای آنی، توقعات بیجا، رنجشها و هر چیزی که مرا به گذشته وصل می کند را از من گرفته و با تمرین مسئولیت پذیری به بیداری روحانی در بکارگیری قدمها می رسم و نتیجه آرامش حاصل از تسلیم شدن شهامت، شجاعت و مسئولیت پذیری است.

 

(سوال ۴۸)

اسلاید اول: چه چيزهایی مرا متقاعد می کند كه ديگر نمی توانم با موفقيت مصرف كنم؟

اسلاید دوم: عجز ها و حال بدیهای که کشیده ام، دردها و رنج ها و بحرانهایم، آشفتگی های ناشی از اعتیادم، غیر قابل اداره بودنم، رسیدن به آخر خط و یاس و انزوا و سیستم انکار دیگر برایم کاربرد ندارد  و از همه مهمتر اینکه توجیه و بهانه ها و بیماری ام را شناخته ام و دیگر برایم کاربردی ندارند.

اسلاید سوم: مصرف نواقصم در بهبودی برایم فاجعه ساخته و باعث حال بدی و محرومیت من در بهبودی است. من امروز دیگر نمی توانم چشمانم را ببندم و واقعیت، تجربه ها و هشدار اطرافیانم را نبینم و همه این عوامل باعث شده تا من تسلیم شوم و دیگر نتوانم با موفقیت مصرف کنم.

کپشن: گذشته تلخ و تجربه های ترک های گذشته و کارکرد سوالات قدم ها مرا متقاعد می کند که مصرف کنترل شده يا موفقيت آميزی وجود ندارد و تسليم در مقابل درون خودم به من کمک کرد تا بتوانم گوش دادن را تمرين کنم. مواد مخدر مانند بولدوزری است که من خاموشش کرده ام و فقط با یک دود یا پیک استارت می خورد، من بارها این اشتباه را تکرار کرده ام و همیشه شکست خورده ام، من زورم به مواد مخدر نمی رسد و به همین دلیل کاری به کارش ندارم.

 

(سوال ۴۹)

اسلاید اول: آيا پذيرفته ام كه بعد از مدتهای طولانی پرهيز باز هم كنترلی نخواهم داشت؟

اسلاید دوم: جسم من نسبت به مواد مخدر و شخصیتم نسبت به نواقص  آلرژی دارد و برای من پرهیز طولانی مدت، تضمینی برای عود نکردن بیماری نیست و لغزشهایی که در برنامه وجود دارد گواه این مسئله است.

اسلاید سوم: من اگر می توانستم مواد و عادتهای ناپسند دیگرم را کنترل کنم کارم به زندان، تیمارستان یا مرگ نمی رسید. پس من به طور روزانه از بهبودی ام مراقبت میکنم و ریسک نمیکنم. درواقع یکبار مصرف، زیاد و هزار بار کافی نیست و همیشه همان اولین بار مصرف، زیاد است چون وقتی اعتیادم به حرکت درآید دیگر نمی توانم آنرا کنترل کنم.

کپشن: من به عنوان یک معتاد روی شخصیت خودم کنترلی ندارم و باید در مسیر بهبودی حرکت کرده و سعی کنم هر روز آگاهی ام بیشتر شود. چرا که روشن بینی و آگاهی به من می گوید که هیچ گونه کنترلی بر بیماری ام ندارم. تجربه را تجربه کردن خطاست! کنترل کردن می تواند خودش نوعی وسوسه باشد و باید مراقب باشم که بیماری مرا وسوسه نکند. نواقص می تواند کنترل را از دست من خارج کند. پس پل میان من و مصرف، جلسه، کارکردن قدم ها،‌ راهنما و ارتباط با او، وجود نیروی برتر و در آخر تسلیم بودن است.

 

(سوال ۵۰)

اسلاید اول: آیا می توانم بهبودی ام را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟

اسلاید دوم: من فراموش نمی کنم که ما معتادان در حال بهبود هستیم یعنی اینکه شروع به تسلیم شدن کرده ایم و هیچکدام از ما تسلیم کامل نیستیم چون اگر بودیم امروز نواقص مان را مصرف نمی کردیم و در اوج آسمانها پرواز می کردیم!

اسلاید سوم: اما این نکته را نیز فراموش نمی کنم که بهبودی یک فرایند است و باید به سمت جلو حرکت کنم و این، بدون تسلیم ممکن نخواهد بود و اگر بخواهم خیلی ساده بگویم، روند بهبودی مانند ماشینی است که سوخت آن تسلیم بودن است.

کپشن: نقطه آغاز فرآیند بهبودی، تسلیم است. من اول در برابر راهنمایم تسلیم شدم و بعد در برابر اصول برنامه. اکنون تسلیم مفهومش برایم کامل تر از قبل شده و باور دارم که کامل تر هم خواهد شد.

ادامه‌ی راه بهبودی نیاز به تسلیم در تمامی ابعاد بیماری را دارد و این تسلیم یعنی تسلیم شدن کامل و قبول دوازده قدم و اجرای آنها.

مگر میشود بدون اکسیژن به زندگی ادامه داد..‌‌.؟؟

این مطلب را به دیگران معرفی کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *