09122300547

مطالب پر بازدید

الگوهای فکری معتادان چگونه است؟

الگوهای فکری معتادان

 

مطابق با دیدگاه شناختی، نحوه ی تفسیر افراد از موقعیت های خاص بر احساسات و انگیزه ها و اعمال آنها تاثیر می گذارد و تفسیرهای افراد معتاد معمولاً از طریق باورهای مربوط به موقعیت های مصرف مواد، شکل می گیرد. مثلاً باورهایی همچون: “مصرف گل مرا خوش مشرب تر می کند” یا “وقتی شیشه مصرف می کنم بهتر می توانم تمرکز کنم” و وجود همین افکار در فرد منجر به مصرف مواد مخدر در او می شود.

 

 

باورهای بنیادین در معتادان و الگو های فکری آنان

الگوهای فکری معتادان معمولاً از یک باور بنیادین یا ترکیبی از باورهای بنیادین که بعضی اوقات طرحواره های بنیادین نامیده می شوند نشأت می گیرد. اولین مجموعه از باورهای بنیادین بدکارکرد افراد با بقای شخصی، موفقیت، آزادی و خود مختاری مرتبط هستند. با توجه به ماهیت دقیق آسیب پذیری بیمار، باور بنیادین او ممکن است محتوایی مانند این موارد را داشته باشد:  “من درمانده، گرفتار، شکست خورده، حقیر، ضعیف، بی عرضه، به درد نخور یا بازنده هستم” دومین مجموعه از باورهای بنیادین بدکارکرد با پیوند داشتن با افراد دیگر یا یک گروه مرتبط هستند.

این باورها با محبوبیت و مقبولیت مرتبط بوده و می توانند بدین گونه باشند: “من محروم از محبت، ناخوشایند، نخواستنی، نفرت انگیز، مطرود، متفاوت و از لحاظ اجتماعی معیوب هستم. این باورهای بنیادین حساسیت و آسیب پذیری خاصی را در فرد شکل می دهند و می توانند منجر به مصرف مواد مخدر در او شوند‌.

 

 

الگوهای فکری معتادان در چهار بخش:

وجود الگوهای فکری معتادان یکی از مهمترین دلایل گرایش افراد به سوی مصرف مواد مخدر بوده و تاثیر این الگوها در تمایل افراد به مصرف مواد مخدر را نمی توان نادیده گرفت. در ادامه به بررسی این الگوهای فکری می پردازیم:

  •  الگوی فکری نارضایتی از زندگی و ناامیدی

در هیچ عصری به اندازه عصر ما مردم ناراضی، پرتوقع و ناامید نبوده اند. این بیماری روانی-اجتماعی محصول حرکتهای نادرست رسانه هاست. منظور از عامل عدم رضایت از زندگی و ناامیدی آن الگوهای رفتاری تکرارشونده ای است که فرد در زندگی خود داشته و این الگوها معمولاً ریشه در تربیت او در کودکی دارند. برخی از این الگوها ممکن است به ظاهر با اعتیاد ارتباطی نداشته باشند ولی می توانند زمینه ساز اعتیاد باشند. یکی از این الگوها، “الگوی نارضایتی دائمی” است. کودکان از بزرگترها می آموزند که نسبت به آنچه زندگی به آنها داده است “رضایتمند” و یا “ناراضی و شاکی” باشند.

برخلاف انتظار، میزان  رضایتمندی ما از زندگی ارتباط مستقیمی با امکانات و شرایط زندگی ما ندارد. افراد زیادی هستند که با امکانات کمتر نسبت به افرادی با امکانات بیشتر رضایتمندترند! “الگوی رضایتمندی” یک الگوی آموخته شده بوده و در شرایطی که پدر و مادر در حال ابراز دائمی نارضایتی ها و نق زدن هستند و در مدرسه نیز برخی از معلمان به عنوان الگوهای اجتماعی در حال شکایت از شرایط و نق و ناله هستند و بدین گونه، کودکان الگوی عدم رضایت را می آموزند.

وقتی برنامه ذهنی ما برنامه رضایتمندی باشد تمرکز ذهن ما بر لذت بردن از داشته هایمان است اما هنگامی که برنامه ذهنی ما الگوی نارضایتی باشد، تمرکز ما بر رنج بردن از نداشته هاست. در چنین شرایطی فرد از ایجاد و حفظ شادمانی و لذت در خود ناتوان بوده و اغلب دچار حال بد است.

طبیعی است که چنین فردی به دنبال چیزی است که برای او تغییر حال ایجاد کند. درواقع، به جای این که آنچه مسئول حال بد اوست (یعنی برنامه ذهنی) را تغییر دهد، حال بد را به عنوان یک صورت مسئله مستقل بپذیرد و به دنبال رفع آن باشد ممکن است از روش های آسیب زایی مانند مصرف مواد مخدر استفاده کند.

 

 

  •  الگوی فکری تغییر از بیرون

در مصاحبه و صحبت با افرادی که درگیر اعتیاد هستند متوجه می شویم که آنها برای توضیح اعتیادشان به انواع مواد مخدر اغلب مشکلات خانوادگی، شغلی، مالی و اجتماعی را بهانه می کنند و خیلی کم پیش می آید که اعتیاد را از انتخاب های خود به شمار آورند و بیشتر سعی می کنند به نوعی به این نتیجه گیری برسند که من در داستان اعتیادم یک قربانی بوده ام!  الگوی فکری این افراد این گونه است که تا تغییری در بیرون زندگی ام رخ ندهد زندگی من تغییری نخواهد کرد.

این گونه افراد به دنبال این هستند که با مصرف مواد مخدر به طور مصنوعی حال خوب برای خودشان ایجاد کنند و به جای تغییر از درون، تغییر را از بیرون به عاریت می گیرند و طبیعی است که به مرور زمان به این ابزار مصنوعی ایجاد حال خوب وابسته و دلبسته می شوند چرا که اگر آن را از دست بدهند دوباره به همان حال بد قبلی برمی گردند.

در واقع وجود این الگوی فکری در آنها فضایی از ناامیدی، یأس و منفعل بودن را برای آنها به وجود می آورد و آنها با این الگوی فکری، همه ی انتخاب های غلط خود را توجیه می کنند.

 

 

  • الگوی فکری اهمال و سهل انگاری

یکی دیگر از الگوهای فکری معتادان، الگوی اهمال و سهل انگاری است. اغلب افراد معتادی که دارای چنین الگویی هستند مسائل، مشکلات و کارهایشان را روی هم انباشته می کنند و به موقع به آنها رسیدگی نمی کنند و در نتیجه اغلب با کلافی درهم پیچیده از مشکلات و تلنباری از مسائل روبه رو هستند.

افرادی که الگوی فکری سهل انگاری را دارند به جای همت و پشتکار برای حل صبورانه و جزء به جزء مشکلات معمولاً به دنبال راهی برای یک تغییر معجزه آسا و فوری می گردند. در چنین شرایطی آن دنیای بی خیالی و بی تفاوتی که مصرف مواد مخدر برای آنها فراهم می کند پناهگاه امنی می شود که در آن ساعاتی را فارغ از دغدغه مشکلات و مسائل زندگی می گذرانند.

این الگوهای فکری معمولاً خیلی پیش تر از گرایش فرد به مصرف مواد مخدر وجود داشته اند و در واقع وجود همین الگوها در فرد او را در برابر وابستگی به انواع مواد مخدر و اعتیادها مستعد می سازد.

 

 

  •  الگوی فکری انکار

از سویی دیگر، برخی از الگوهای روان شناختی هستند که پس از وابستگی به مواد مخدر تثبیت می شوند و مانع درمان اعتیاد هستند. شایع ترین این الگوها، الگوی فکری انکار است. افرادی که این الگوی فکری را دارند خود را فریب می دهند که توانایی و ظرفیت آنها در “درون نگری” و “ارزیابی خود” بسیار پایین است. در واقع آنها در نمره دادن به خود تقلب می کنند و سر خود  را کلاه می گذارند. آنها مشکلات جسمانی، خانوادگی و شغلی خود را نمی پذیرند و خود را می فریبند و به خود می گویند که هنوز اعتیاد تغییری در قیافه، سلامتی و روابطشان ایجاد نکرده است.

اطرافیان این گونه افراد، بارها و بارها راجع به اعتیاد آنها با ایشان جر و بحث کرده اند اما آنها به خود می گویند: “کسی از اعتیاد من خبر ندارد!” معمولاً برآوردی که آنها از هزینه تهیه مواد صرفی خود می کنند بسیار کمتر از هزینه واقعی است.

برخی از این بیماران نیز هنگامی که از مشکلات فراوانی که اعتیاد برای آنها بوجود آورده است آگاه می شوند، به جای قطع مصرف مواد، مصرفشان را بیشتر می کنند تا کمتر با احساسات بد خود روبرو شوند و از یاد ببرند که مصرف مواد مخدر در چه وضعیتی آنها را قرار داده است. در واقع “آنها مصرف میکنند تا فراموش کنند که معتادند!»

 

 

آسیب پذیری ژنتیکی افراد در برابر اعتیاد

همچنین، گروهی از افراد از نظر ژنتیکی بسیار جسور و بی احتیاط هستند و ساختمان شیمیایی مغز آنها به گونه ای طراحی شده که کمتر از سایرین از خطرات پرهیز می کنند و به اصطلاح خطر پرهیزی در آنها کم است این افراد نسبت به دیگران، خیلی بیشتر سراغ رفتارهای پر ریسک و خطرناک می روند. این الگو در کودکی ممکن است به صورت آتش بازی، کتک کاری های وحشیانه، پریدن از بلندیها و در نوجوانی به صورت درگیری با معلمان و مسئولان مدرسه موتورسواری و رانندگی بی احتیاط و…. خود را نشان دهد.

این گونه افراد به همین دلایل بارها دچار تصادفات رانندگی، سقوط، شکستگی استخوانها و درگیری با پلیس و قانون می شوند و به اصطلاح  افرادی پرحادثه هستند و نسبت به افراد دیگر ممکن است خیلی راحت تر درگیر اعتیاد به مواد مخدر شوند.

وجود این ویژگی ها در این گونه افراد و قرار گرفتن آنها در شرایط و موقعیت های آسیب زا مانند زندگی در محله هایی که مواد مخدر براحتی در دسترس است یا داشتن دوستانی که مواد مخدر مصرف می کنند و یا حتی داشتن والدینی معتاد همگی می توانند فرد را در معرض خطر وابستگی به مواد مخدر و الکل قرار دهند.

نویسنده مقاله: محبوبه سعیدی راد

این مطلب را به دیگران معرفی کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *